وقتی کنترل، عشق را خفه می‌کند:

پیچیدگی‌های قدرت و اضطراب در روابط عاطفی

کنترل؛ ابزار تسلط یا انعکاس ناامنی؟

داستان‌هایی از زندگی واقعی و راه‌هایی برای بازسازی اعتماد و حریم

در رابطه عاطفی، کنترل همیشه یک موضوع ظریف و پیچیده است که نمی‌توان آن را صرفاً به نیت یا احساسات ساده خلاصه کرد. اگر چه گاهی کنترل به عنوان واکنشی به ترس، ناامنی یا اضطراب‌های درونی شکل می‌گیرد، اما این ابزار می‌تواند به شکلی آگاهانه یا ناخودآگاه به ابزاری برای اعمال قدرت و تسلط تبدیل شود. بنابراین، درک ریشه‌ها و پیامدهای کنترل در رابطه نیازمند نگاهی چندبعدی است که هم جنبه‌های روان‌شناختی و هم ساختارهای اجتماعی را در نظر بگیرد.

کنترل؛ ابزار تسلط یا انعکاس ناامنی؟

در بسیاری از روابط، به ویژه آن‌هایی که نابرابری‌های اقتصادی، اجتماعی یا جنسیتی در آن‌ها وجود دارد، کنترل می‌تواند شکل پیچیده‌تری به خود بگیرد. برای مثال، در برخی موارد کنترل کردن «دیگری» بخشی از الگوی کلی قدرت است که از بیرون رابطه نیز به آن تحمیل شده است. از سوی دیگر، کنترل می‌تواند نتیجه اضطراب و ترس از رها شدن باشد؛ فردی که خودش تجربه‌هایی از بی‌ثباتی یا طرد در کودکی داشته، ممکن است برای حفظ رابطه به سمت رفتارهای کنترلی روی آورد.

یک زن جوان در یکی از جلسات درمان به من گفت:
«شریک زندگی‌ام مدام شماره تلفنم را چک می‌کرد و حتی بدون اجازه‌ام پیام‌هایم را می‌خواند. اول فکر می‌کردم به خاطر علاقه است، ولی بعدها فهمیدم بیشتر به خاطر ترس و حسادت خودش بود. این رفتار باعث شد حس کنم دیگر خودم نیستم، انگار هر روز یک قطعه از وجودم کم می‌شود.»

این تجربه نمونه‌ای از آن است که کنترل می‌تواند از اضطراب درونی فرد نشأت بگیرد و به طور ناخودآگاه به شکلی آسیب‌رسان در رابطه ظاهر شود.

اما گاهی کنترل از یک منطق قدرت و سلطه نشأت می‌گیرد، نه از اضطراب. در این موارد، کنترل ابزاری برای محدود کردن آزادی طرف مقابل است و می‌تواند شامل مواردی از جمله محدود کردن ارتباطات اجتماعی، تعیین نحوه پوشش، یا حتی تصمیم‌گیری‌های مالی باشد. این نوع کنترل بیشتر در روابطی دیده می‌شود که در آن یکی از طرفین برتری مادی یا اجتماعی بیشتری دارد و از این موقعیت برای تثبیت قدرت خود استفاده می‌کند.

داستان‌های واقعی و پیامدهای کنترل

در بسیاری از موارد، افرادی که کنترل‌گر هستند نیز خود درگیر اضطراب و ترس هستند، اما راه بروز آن آسیب‌رسان است. این چرخه معیوب باعث می‌شود که رابطه نه فقط برای طرف کنترل‌شونده، بلکه برای طرف کنترل‌کننده نیز آزاردهنده و خسته‌کننده شود. نمونه دیگری از مراجعانم این بود که می‌گفت:
«هر بار که می‌خواستم با دوستانم بیرون بروم، شریکم بهانه می‌گرفت و می‌گفت نگرانم، می‌ترسم چیزی بشه. اما حس می‌کردم این بهانه‌ها برای محدود کردن آزادی من است.»

این تجربه نشان می‌دهد که درک تفاوت بین نگرانی واقعی و بهانه کنترل اهمیت زیادی دارد.

راه‌هایی برای بازسازی اعتماد و حفظ حریم

اولین گام برای خروج از چرخه کنترل و اضطراب، شناخت و پذیرش مشکل است. اگر بتوانید لحظه‌ای به خودتان و رابطه‌تان نگاه کنید و صادقانه بپرسید که «آیا من کنترل می‌کنم یا کنترل می‌شوم؟»، مسیر تغییر آغاز می‌شود. گفت‌وگوی باز و بدون سرزنش در این مرحله حیاتی است.

به جای پرسش‌های کنترلی مثل «کجا بودی؟» بهتر است احساسات خود را با زبان من بیان کنید: «وقتی دیر جواب می‌دهی، احساس نگرانی می‌کنم و دوست دارم بدانم مشکلی نیست.» این تغییر زبان به طرف مقابل کمک می‌کند تا دفاعی نشود و بیشتر به نیازهای شما گوش دهد.

در مرحله بعد، تعیین حد و مرزهای سالم اهمیت دارد. هر فردی نیازمند حریم روانی است؛ فضایی برای خودش، بدون قضاوت و کنترل. این حد و مرزها باید در قالب توافق مشترک شکل بگیرند و احترام به آن‌ها نشان‌دهنده عشق واقعی است.

از طرف دیگر، افراد کنترل‌گر باید به اضطراب‌های درونی خود نگاهی عمیق‌تر بیندازند. درمان فردی یا زوج‌درمانی می‌تواند به شناخت این ریشه‌ها و یادگیری روش‌های سالم ارتباط کمک کند. روش‌هایی مثل تنظیم قراردادهای رابطه، تمرین اعتمادسازی و مدیریت تعارض از این جمله‌اند.

به بالا بروید